کبوتر حرم

کبوتر حرم

کبوتر حرم
دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران

برخی ویژگی های اصحاب عاشورا (2)

شنبه, ۲۲ آبان ۱۳۹۵، ۱۰:۵۳ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم


4. شجاعت و استقامت

یکی از ویژگی های اخلاقی ، شجاعت و دلاوری است ؛ چنانکه امام علی (ع) می فرماید : « الشجاعة ، زین و الجبن ، شین » [غرر الحکم ، ج1 ، ص553] « شجاعت ، زیور است و بزدلی ، ننگ و عار » .

این ویژگی ، چنان در میان اصحاب عاشورا جلوه گر بود که برخی از فرماندهان دشمن نیز در همان ابتدای نبرد ، بدان پی برده بودند . عمرو بن حجاج ، خطاب به لشکر ابن سعد گفت : « یا حمقی! اتدرون من تقاتلون؟ تقاتلون فُرسانَ اهلِ المصر؟ تقاتلون قوماً مستمیتین لا یَبرُزُ الیهم منکم احدٌ فانهم قلیلٌ و قَلَّما یبقون » [الارشاد ، ج2 ، ص153 ؛ اعیان الشیعه ، ج1 ، ص605] « ای نابخردان! آیا می دانید با چه کسانی می جنگید؟ شما با سواران و دلاورانی می جنگید که دست از دنیا شسته و تشنه مرگند ؛ کسی تنها به جنگ آنها نرود ؛ زیرا آنها اندکند و اندکی بیش ، زنده نخواهند ماند » .

پس عمرسعد ، سپاهیانش را از جنگ تن به تن با آنان ، منع کرد و دستور داد تا گروهی و دسته جمعی بر آنها حمله ور شوند .

ابن ابی الحدید در این باره ، چنین نقل می کند : « به مردی که روز عاشورا در اردوی عمرسعد بود ، گفته شد : وای بر تو! آیا فرزند رسول خدا (ص) را کشتید؟ او در جواب گفت : اگر آنچه ما دیدیم ، مشاهده می کردی ، تو نیز کار ما را انجام می دادی . گروهی بر ما یورش آوردند که دست هایشان در قبضه شمشیر ، چونان مار زخم خورده ، رزم آوران را از راست و چپ درهم می کوبید و به استقبال شهادت می رفتند ؛ نه به امان تن در می دادند و نه با مال و منال ، تطمیع می شدند . هیچ مانعی میان آنها و وارد شدن بر آبشخور مرگ و نوشیدن شهادت و یا به دست آوردن حکومت ، فاصله نمی افکند . اگر لحظه ای از ایشان غافل می شدیم ، با چنگال های خود ، بر قلب سپاه می زدند و تار و مار می کردند » [شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ، ج3 ، ص263]

هنگامی که عبیدالله بن زیاد ، محمد بن اشعث را با تعدادی از سربازان ، برای دستگیری مسلم بن عقیل فرستاد ، حضرت مسلم در دفاع از خود ، تعدادی از آنها را کشت ؛ وقتی خبر به عبیدالله رسید ، او به محمد پیام داد که تو را به نبرد یک نفر فرستادم و او یارانت را از هم پاشیده است . اگر به نبرد گروهی می رفتی چه می شد؟ او در پاسخ گفت : « ایها الامیر! اَتظُنّ بعثتنی الی بقّالی الکوفه او الی جرمقانی من جرامَقَة الحیرة او لم تعلم ایها الامیر انک بعثتنی الی اسدٍ ضرغام و سَیفِ حسام فی کفّ بَطَل همام » [بحار الانوار ، ج44 ، ص354] « ای امیر! آیا گمان می کنی مرا به جنگ یکی از بقالهای کوفه یا پیله وران حیره فرستاده ای؟ آیا توجه نداری که مرا به سوی شیر بیشه شجاعت و شمشیر برنده در پنجه قمرمانی بی باک ، گسیل داشته ای » .

روز عاشورا ، هنگامی که عابس بن شبیب به میدان آمد و هماورد طلبید ، شجاعت و هیبت او ، مانع از این شد که کسی به تنهایی به نبرد او برود . ابن سعد به لشکر دستور داد او را سنگ باران کنند و سپاه از هر طرف ، سنگ انداختند . بعد از کارزاری سخت ، او را احاطه کرده ، کشتند . طبری ادامه روایت را به نقل از ابو مخنف ، چنین می نویسد : « سر او را مشاهده کردم که در میان افراد نام آور ، دست به دست می گشت . یکی می گفت : من او را کشتم و دیگری اظهار می کرد : من او را کشتم تا این که نزد عمرسعد آمدند ؛ سپس او گفت : دعوا نکنید ؛ عابس کسی نیست که یک نفر او را کشته باشد » . [بحار الانوار ، ج45 ، ص29]

شجاعت و شهامت اصحاب عاشورا ، توأم با استقامت و پایداری بود ؛ چنانکه شب عاشورا بعضی یاران به امام چنین گفتند : « لو عملتُ انی اُقتَلُ فیک ثم اَحیی ثم اُحرَقُ ثم اَحیی ثم اُذَّری یُِفعل ذلک بی سبعین مرةً ما فارَقتُک حتی اَلقی حِمامی دونَک » [الارشاد ، ج2 ، ص 136 ؛ بحار الانوار ، ج44 ، ص393] « اگر بدانم که کشته خواهم شد ، سپس زنده شوم ، آنگاه مرا بسوزانند و دوباره زنده شوم و به بادم دهند (خاکستر سوخته ام را باد دهند) ، هفتاد بار این کار را با من بکنند دست از تو برندارم تا مرگ خویش را در یاری تو دریابم » .

بعضی از آنان حتی بعد از شهادت امام با بدن مجروح و نیمه جانی که داشتند ، استقامت کردند و از حریم اهل بیت (ع) دفاع نمودند ؛ چنانکه سوید بن عمرو بن ابی مطاع که در حین کارزار مجروح شده و به رو افتاده بود ، بعد از شهادت امام ، وقتی که متوجه شهادت حضرت شد ، چاقویی که با خود به همراه داشت ، بیرون آورد و به جان آنها افتاد ؛ اما بر وی هجوم آوردند و سر از تنش جدا کردند . [اللهوف ، ترجمه سید احمد فهری ، ص112]

سعید بن عبدالله ، در ظهر عاشورا ، جلوی امام ایستاد تا حضرت با اصحاب نماز بخواند . تیرهای دشمن مرتب به طرف امام می آمد . هر تیری که به سوی پسر پیامبر می آمد ، او با دست یا با سینه و یا با پا ، آن را می گرفت . در اواخر نماز ، تیری از کمان پر کشید و سعید دید که اگر دیر بجنبد ، ممکن است به پسر پیامبر اصابت کند ؛ آنگاه صورت خود را جلو آورده ، با صورت خویش ، این تیر را گرفت و در این حال ، توان او نیز تمام شد . [بحار الانوار ، ج45 ، ص22]

آری ، اینان ، شجاعت و استقامت در راه هدف را از امام خود یادگرفته بودند که وقتی با اهل بیت و خاندانش از مدینه به مکه هجرت کرد ، کسی از خاندانش به امام پیشنهاد داد که بهتر است از راه اصلی نروی ؛ چنانکه ابن زبیر از آن راه نرفت و از راه فرعی رفت تا به تو دسترسی پیدا نکنند . امام فرمود : « لا و الله! لا اُفارقه حتی یقضی الله ما هو قاض » ؛ [مرتضی مطهری ، حماسه حسینی ، ج3 ، ص151] « نه به خدا سوگند! از شاهراه جدا نشوم تا خدا آنچه را مقدر فرموده ، عملی سازد » .

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی